موجیم که آسودگی ما عدم ماست ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
نه صائب تبریزی نه اقبال لاهوری!
بیت بالا به بخشی ازساقی نامه کلیم کاشانی برمیگردد. گفتنی است که جابجا نوشتن مصرع ها، پیدا کردن سراینده آنرا دشوار می کند و باعث می شود برخی آنرا به شاعران دیگر نسبت بدهند!
این هم بخشی از ساقی نامه:
مستیم و عنان دل خودکام نگیریم
تا جام بود، عبرت از ایام نگیریم
بی می به گلستان جهان عزت ما چیست
چون لاله گیاهیم اگر جام نگیریم
هر لحظه ز ساقی طلب باده ضرور است
بی قدر بود هرچه به ابرام نگیریم
زینسان که جهان را خبری از غم ما نیست
ما هم خبری از غم ایام نگیریم
خاکی که ملایم شود از سایه تاکی
بر سر، کمش از روغن بادام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
ما را که به تزویر و حیل نیست سر و کار
آن صید حلال است که در دام نگیریم
زینسان که ز می، آینۀ طبع جلا یافت
زنگ از تری طالع خودکام نگیریم
قرض رمضان نیست که واپس نتوان داد
از پیر مغان باده چرا وام نگیریم
دیدیم که بر روی نگین نام چه آورد
تا ننگ بود ما طرف نام نگیریم
ما هیچ نداریم جز از ساقی و مطرب
منت نکشیم از کس و انعام نگیریم
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم